جدول جو
جدول جو

معنی رضی الدین - جستجوی لغت در جدول جو

رضی الدین
(پسرانه)
پسندیده دین، نام دانشمند و شاعر قرن ششم
تصویری از رضی الدین
تصویر رضی الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
رضی الدین
(رَ ضی یُدْ دی)
پسندیدۀ دین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رضی الدین
(رَ ضی یُدْ دی)
یوسف بن حیدره بن حسن رهبی، مکنی به ابوالحجاج طبیب، شاگرد ابراهیم سامری است. وی از شرح فصول ابن الطبیب و مختصر ابن ابی صادق تهذیبی ترتیب داده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 263 و 264 و 265 و ج 2 ص 203 شود
رضی الدین بن علاءصدرالحمید تاج الدین محمد بن محمد بن محمد سرخسی حنفی.او راست: محیط رضوی. او سه محیط دارد: 1- ده جلد [کبری] . 2- چهار جلد [وسطی] . 3- دو جلد [صغری] . وفات وی به سال 671 هجری قمری بود. (از یادداشت مؤلف)
محمد بن محمد شفیع مؤلف کتاب ’مطلع’ به زبان فارسی در علم عروض و قافیه و بدیع و معانی و بیان که خود مستوفی دربارشاه عباس ثانی (1077- 1052 هجری قمری) بوده است. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 450 و 451 شود
رضی الدین خوارزمی. او راست: دره النوء فی شرح خطبه الضوء. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 حاشیۀ ص 373 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفیع الدین
تصویر رفیع الدین
(پسرانه)
دارای مقام و مرتبه بلند در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نقی الدین
تصویر نقی الدین
(پسرانه)
برگزیده در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محی الدین
تصویر محی الدین
(پسرانه)
زنده کننده دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رشیدالدین
تصویر رشیدالدین
(پسرانه)
آنکه در دفاع از دین دارای رشادت و شجاعت است، نام نویسنده و شاعر مشهور قرن پنجم و ششم ملقببه وطواط
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفی الدین
تصویر صفی الدین
(پسرانه)
برگزیده دین، نام عارف نامدار قرن هشتم، صفی الدین اردبیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رکن الدین
تصویر رکن الدین
(پسرانه)
پایه و اساس دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روح الدین
تصویر روح الدین
(پسرانه)
آنکه روح دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکی الدین
تصویر زکی الدین
(پسرانه)
پارسا در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رای العین
تصویر رای العین
رؤیت به چشم، دیدن به چشم، مشاهده
فرهنگ فارسی عمید
(رَ ضی یُدْ دی)
حاکم دیاربکر بود در عهد ابقاخان، اشعار خوب دارد به وقتی که او را از دیاربکر معزول کردند و بامیر جلال الدین سراسی (؟) ختنی دادند، این دو بیت به خواجه شمس الدین صاحب دیوان نوشت. بیت:
شاها ستدی کشورت از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
زین کار چوآفتاب روشن گشتم
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی.
(تاریخ گزیدۀ عکسی چ لندن ص 819)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِلْ لی)
ابن یوسف بن علی بن مطهر حلی، ملقّب به رضی الدین. صوفی بود و در سال 710 هجری قمری درگذشت. او راست: العددالتویه لدفع المخاوف الیومیه من الادعیه و الوظائف. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 96. فوائدالرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 341. روضات الجنات خوانساری ص 397. تذکرهالمتبحرین ص 491. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 716)
لغت نامه دهخدا
ابن حسین. بکری. ملقب برضی الدین (امام...). او راست: شرح قصیدۀ ’یقول العبد’ سراج الدین
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن منعه بن سعد بن قیس، ملقب به رضی الدین اربلی. پدر شیخ عمادالدین ابوحامد محمد و کمال الدین ابوالفتح موسی، از مردم اربل بود. به موصل عزیمت کرد ودر خدمت ابن خمیس کعبی جهنی علم فقه آموخت و بسیاری از کتابها و مسموعاتش را از وی شنید، آنگاه به بغدادرفت و در مدرسه نظامیه در محضر ابن بزاز به تحصیل وتکمیل فقه پرداخت و آنگاه دوباره به موصل برگشت و از طرف امیر زین الدین مأمور تدریس در مسجد او شد. وی در آن مسجد به تدریس و تحقیق و مناظره و فتوا آغاز کرد و گروه بیشماری از طلاب به محضر او گرد آمدند و نیز دو پسر خود وی (شیخ عمادالدین و کمال الدین) به کسب علم از حضور او پرداختند. یونس بن محمد تا هنگام مرگ (سال 576 هجری قمری) در موصل اقامت کرد و به همان کار علمی اشتغال داشت. (از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 607)
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
رضی الدین بابا قزوینی. ملک رضی الدین بابا از گویندگان قرن هفتم هجری قمری بود. وی در زمان اباقاخان چند گاه حاکم دیاربکر بود و چون از آن منصب معزول شد و جلال الدین نامی که به علت ظهریت اتهام داشت قایم مقام او گشت این رباعی نظم نمود و نزد خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان فرستاد:
شاها ستدی کشورت از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
زین کار چون آفتاب روشن گردید
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی.
(از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 117).
رجوع به فرهنگ سخنوران و تاریخ گزیده ص 820، 819 و 844 و سفینۀ خوشگو حرف ’ر’ و الذریعه ج 9 بخش 2 و مجالس النفائس ص 238 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
رضی الدین چغانی یا رضی الدین صغانی یا رضی الدین صاغانی، حسن بن محمد بن حسن بن حیدربن علی عمری حنفی. لغوی نحوی صغانی، مکنی به ابوالفضایل. از مردم چغانیان ماوراءالنهر است. وی در لاهوربه سال 577 هجری قمری متولد شد و در غزنه نشأت یافت سپس به بغداد آمد و پس از تکمیل معلومات به هند و یمن رفت و سپس به بغداد بازگشت و در آنجا به سال 650 هجری قمری درگذشت. رضی الدین از مشاهیر ائمۀ لغت و نحو بشمار می رود. سلسلۀ نسب وی به عمر بن خطاب میرسد. ریاست تدریس عربیّت و لغت در قرن ششم هجری قمری بر وی مسلم بود. او در بغداد از نظام مرعینانی حدیث شنید. وی به یارانش میگفت: کتاب ’غریب’ ابوعبید قاسم بن سلام را از بر کنید چه هرکسی آن را حفظ کند هزار دینار مالک شود. من حفظ کردم و هزار دینار مالک شدم و به یکی از دوستانم توصیه کردم حفظ کرد او نیز هزار دینار مالک شد. او را مصنفات بسیاری است از آن جمله است: 1- کتاب مجمعالبحرین، در لغت عرب، در دو جلد. 2- تکملۀ صحاح جوهری در 6 مجلد 3- کتاب العباب، در لغت، که آن را با مجمعالبحرین برای ابن علقمی وزیر مستعصم تصنیف نموده و صاحب تجارب السلف آن را ذکر کرده است. رضی الدین العباب را تا فصل اول نوشت و آن را به اتمام نرسانید. 4- کتاب النوادر فی اللغات 5- کتاب افعال 6-کتاب فعلان 7- کتاب الاضداد 8- کتاب الاسماء 9- کتاب العادات 10- کتاب الاسد 11- کتاب المشارق الانوار فی الحدیث 12- شرح البخاری 13- درالسحابه فی وفیات الصحابه 14- کتاب العروض و چند کتاب دیگر. او شعر نیز میگفت و نمونه ای از اشعارش در معجم الادباء آمده است. (از نامۀ دانشوران ج 5 ص 53 و اعلام زرکلی). رجوع به روضات الجنات ص 223، 287 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 174 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
علی بن یوسف بن علی بن مطهر حلی. برادر علامۀ حلی (متوفای 627 هجری قمری) عالمی است فاضل که در طرق اجازات مذکور و فضل او مشهور بود. برادرزاده اش فخرالمحققین و خواهرزاده اش سید عمیدالدین بن عبدالمطلب از او روایت کرده اند. او نیز از برادر خود و همچنین خال خود محقق حلی روایت دارد. از تألیفات اوست: کتاب العدد القویه لدفع مخافهالیومیه، و یا العددالقویه فی وظائف الاوقات المعینه. و الادعیه و الاعمال الشریفه و آن کتابی است در اعمال ایام ماه و سعد و نحس آنها. سال مرگش بدست نیامد. (از ریحانه الادب ج 2)
لغت نامه دهخدا
ابن محمود سمرقندی، معروف به خشاب و ملقب برضی الدین. او راست: نفائس الکلام و عرائس الأقلام در انشاء فارسی
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
رضی الدین خوانساری. محمد بن آقا حسین خوانساری برادر کهترآقا جمال خوانساری متوفای 1125 هجری قمری که پیش از او در جوانی درگذشت و هر دو برادر مسمی به محمد بوده اند. از تألیفات او کتاب المائدهالسماویه است در اطعمه و اشربه که برای شاه سلیمان صفوی به زبان فارسی نوشت. سال وفات او بدست نیامد. (از ریحانه الادب ج 2)
رضی الدین بن یوسف مقدسی. او راست: تعلیقه بر تفسیر ابوالسعود تا قریب نصف آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
رضی الدین بن عبدالرحمان بن احمد هیتمی سعدی. فاضل مصری از بنی سعد (وفات: مکه 1041 هجری قمری/ 1631 میلادی). نسبت وی به محلۀ ابوالهیتم (مصر) است. وی متصوف بود و عده ای از کتب را مختصر کرد و رساله ای در ترجمه شیخ اکبر بنام ’شذره ذهب’ دارد. (از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به اعلام زرکلی چ جدید ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
رضی الدین طالقانی قزوینی. احمد بن اسماعیل بن یوسف بن محمد بن عباس قزوینی طالقانی، مکنی به ابوالخیر. فقیه و واعظ شافعی متولد 512 هجری قمری و متوفای 590 هجری قمری وی مدتی پیش از سنۀ 580 هجری قمری مدرس مدرسه نظامیه بوده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به شدالازار ص 347 و 348 و 351 و نامۀ دانشوران ج 5 ص 70 و نزهه القلوب ج 3 ص 59 وروضات الجنات ص 650 و احمد (ابن اسماعیل...) شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دُدْ دی)
رشیدالدین عمر بن محمد فرغانی حنفی، مکنی به ابوحفص. مدرس حنفیه، متوفای سال 632 هجری قمری که از نخستین مدرسان مدرسه مستنصریۀ بغداد بود و در روز افتتاح آن شرکت داشت. رجوع به غزالی نامه ذیل ص 135 و فوات الوفیات ج 2 ص 102 شود
رشیدالدین حمادبن هبه الله بن حمادبن فضیل حرانی، مکنی به ابوالثناء. از راویان بود و مؤیدالدین ابوالفضل بن عبدالکریم دمشقی در سال 572 یا 573 هجری قمری در اسکندریه از او حدیث شنید. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 191 و 192 شود
اسد شروانی. ممدوح خاقانی است. خاقانی در مرثیۀ او اشعار جانسوزی دارد، از آن جمله است:
نظام دولت بهرامیان رشیدالدین
فلک تویی و زمین ما و ذره نامۀ ما.
خاقانی.
و رجوع به دیوان خاقانی چ سجادی ص 868 شود
عبدالرحمن بن بدربن حسن بن مفرح بن بکاررشیدالدین نابلسی. سخنور نامی عرب. وی بسال 617 هجری قمری درگذشت. مؤلف فوات الوفیات اشعاری از وی نقل کرده است. رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 255 و 256 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ضی یُدْ دی)
یا رضی الدین نیشابوری. استاد الائمه، دانشمند و شاعر نیمۀ دوم قرن 6 (وفات 598 هجری قمری). عوفی او را در فقه و خلاف صاحب اطلاع و اثر دانسته و گفته است که هرگاه از اشتغال به این گونه مطالب خسته می شد قصیده ای نظم میکرد و شعری می پرداخت. نام ممدوحان وی در دیوان او جلال الدین قلج طمغاج خان ابراهیم بن حسین و پسرش قلج ارسلان خان عثمان است که هر دو از سلاطین آل افراسیاب بوده اند. گویا رضی الدین تنها اوایل سلطنت قلج ارسلان را که مصادف با حدود سال 597 یا 598 هجری قمری بوده درک کرد و عمر او از این غایت تجاوز نکرده. غیر از دیوان اشعار کتابی بنام ’مکارم الاخلاق’ به پارسی بدو نسبت داده اند. در اشعار وی تازگی و وجه امتیاز خاصی ملاحظه نمی شود با این همه استادی و مهارتش در سخن از کلام او آشکار است وی شعر عربی هم میگفت. (از فرهنگ فارسی معین) (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 2 ص 50 و 849). از اشعار اوست:
چه مایه رنج کشیدم ز یار تا این کار
بر آب دیده و خون جگر گرفت قرار
هزار محنت و درد و بلا و نامش عشق
هزار گونه بلا و جفا و نامش یار.
رجوع به مجمع الفصحاء ج 1 ص 231 و 232 و فرهنگ سخنوران و ریحانه الادب ج 2 و آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 143، 141 و ریاض العارفین ص 78 و 195 و 194 و صبح گلشن ص 179، 178 و قاموس الاعلام ترکی و لباب الالباب ج 1 ص 229، 228 و الذریعه ج 9 بخش 1 و چهار مقاله ص 188 و189 و سبک شناسی ج 2 ص 243 و ج 3 ص 5 و فهرست المعجم و روضات الجنات ص 591 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 21 و 22 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ یُدْ دی)
ملا صفی الدین، ابن محمد الگیلانی. زرکلی در الاعلام نویسد: وی طبیب بود و به مکه سکونت جست و در آنجا به سال 1010 هجری قمری درگذشت. او را در طب و جز آن مؤلفاتی است، از مؤلفات وی شرح قصیدۀ خمریۀ ابن فارض است. (از الاعلام زرکلی ص 433)
محمود بن ابی بکر ارموی. او راست: ذیل بر النهایه فی غریب الحدیث تألیف ابن اثیر جزوی، صفی الدین به سال 723 درگذشت. (کشف الظنون ذیل النهایه فی غریب الحدیث)
خلیل لاذقی. ابن ابی اصیبعه در کتاب خود دو حکایت از وی نقل کند. (عیون الانباء ج 2 صص 163-168)
لغت نامه دهخدا
(حُدْ دی)
محمد بن اسحاق بن علی بن عربشاه. واعظ و عالم و جامع اقاویل مفسران و ناشر احادیث رسول خدا بود، و از زهد و معرفت نصیبی تمام داشت. او راست: کتابی در ترسل، و نیز تعلیقاتی فراوان و مجموعات و امالی داشت. وی در صفر سال 734 ه. ق. درگذشت و نزد پدرش دفن گردید. (از شدالازار ص 320). و رجوع به همین کتاب صفحۀ مذکور و حاشیۀ همان صفحه شود
شیخ، محمد بن ابی بکر الشیلی. او راست: المشرع الروی فی مناقب الساده آل ابی علوی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
یوسف شاه بن اتابک نصرهالدین احمد بن الب ارغوان (اتابک) وی پس از مرگ پدر مدت شش سال در لرستان حکومت راند و با رعایا به عدل و عطوفت رفتار کرد و در سال 714 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 328). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
محمودخان ثالث بن ارسلان قلج طمغاج خان بن محمد، از ایلک خانیان ترکستان (مغرب) تاریخ حکومت او به تحقیق معلوم نیست. (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). در کتاب غزالی نامه دورۀ سلطنت او بین 488- 494 آمده است. رجوع به غزالی نامه ص 299 هجری قمری شود
سلیمانشاه از ملوک سلجوقیان روم پسر عزالدین قلیج ارسلان است. وی به سال 579 هجری قمری با فراری شدن برادرش به سلطنت رسید و پس از 23 سال پادشاهی به سال 602 ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن صص 482- 484 شود
محمد خوافی. از مشاهیر دانشمندان و رجال و مشایخ قرن نهم هجری قمری و مورد احترام و بزرگداشت رجال و بزرگان معاصر خود بود. مرگ وی بسال 838 هجری قمری در هرات روی داد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 8). رجوع به کتاب رجال حبیب السیر ص 95 شود
سلیمان بن غیاث الدین کیخسرو برادر علاءالدین کیقباد از سلاجقۀ روم است. رکن الدین برادر خود را زهر داد و خود نیز در سال 664 هجری قمری به فرمان اباقاخان مسموم گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج ص 540). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
یا ملک رکن الدین بن تاج الدین. دومین امیر از آل کرت (جلوس: 677 هجری قمری = 1278 میلادی - وفات: 682 هجری قمری = 1283 میلادی). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تاریخ مغول ص 367 و 368 و 370 و 371 و تاریخ سیستان ص 407 شود
سجاسی. ازمشایخ صوفیه در قرن هفتم هجری قمری بود و شیخ اوحدالدین کرمانی از مریدان او بشمار است. (از حبیب السیرچ خیام ج 3 ص 116). رجوع به فهرست مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی چ فروزانفر و شدالازار صص 311- 314 شود
قلج ارسلان چهارم ابن غیاث الدین کیخسروبن علاءالدین کیقباد از سلجوقیان آسیای صغیر (جلوس: 655 هجری قمری وفات 666 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 205 و 212 شود
صاین هروی اصفهانی. از گویندگان و دانشمندان عصر شاهرخ پسر امیر تیمور بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 19 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و تاریخ عصر حافظ ص 45 و 257 و مادۀ صائن (رکن الدین هروی) شود
یا رکن الدین اسپهبد کبودجامه که با مغولان ساخت و با سلطان محمد خوارزمشاه که در فتح مازندران عم و پسرعم وی را کشته بود به مخالفت پرداخت و سرزمین از دست رفته را پس گرفت. (از تاریخ مغول ص 4)
بیبرس بندقداری، ظاهر، از ممالیک بحری (جلوس: 658 هجری قمری = 1260 میلادی وفات: 676 هجری قمری = 1277 م). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 71 و 73 شود
رازی. از گویندگان ایران بود. بیت زیر از اوست:
روشن نگشت سوز دل ما به هیچ کس
در گوشۀ فراق غریبانه سوختیم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
سلطانشاه بن قاوردبن جغری بیک، از سلجوقیان کرمان (جلوس: 467 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به غزالی نامه ص 303 شود
طغرل بیک محمد بن میکال سلجوقی یمین امیرالمؤمنین. رجوع به طغرل بیک و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 312 و 485 شود
خواجه جوق رکن الدین. (یادداشت مؤلف). رجوع به خواجه جوق و شدالازار ص 255 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 192 شود
اوحدی مراغه ای. رجوع به اوحدی مراغه ای و رکن الدین.... در فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 صص 486- 489 شود
طغرل بن محمد بن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین. رجوع به طغرل (بن محمد...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ عُدْ دی)
یا رفیع تبریزی. محمد بن علی بن احمد از مشاهیر و منجمان تبریز بوده. کتابی بنام مفتاح الاسرار در احکام کلی موالید و قرانات و احکام طالع و متعلقات آن بنام شاه خان تألیف کرده است. (دانشمندان آذربایجان ص 160)
یا رفیعشیرازی. یا رفیع فارسی. رجوع به رفیع شیرازی در همین لغت نامه و رفیع الدین مرزبان فارسی در لباب الالباب چ لیدن ج 2 صص 398- 400 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یُدْ دی)
صفوه الزهاد و قدوه العباد شیخ الاسلام زکی الدین بن احمد اللوهوری معاصر محمد عوفی که در لباب الالباب چند جای از او نام می برد و از وی نقل قول می کند. رجوع به همین کتاب شود
عبدالعظیم بن ابی الاصبع، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن ابی الاصبع و عبدالعظیم... شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ابن یوسف قزوینی ملقب به رضی الدین و مکنی به ابوالخیر. او راست: کتاب اربعین در فضائل علی (ع) و کتاب اربعین در فضائل عثمان
لغت نامه دهخدا
به دین به فرمان دین بردین. یا علی الدین کله. بر همه دین: و آن علم دین حق است که مجموع آن شناخت خداست سبحانه و تعالی به وجدانیت محض و اثبات توحید محض و اثبات توحید مطلق دور از تشبیه و و پاک از تعطیل که مختتم بشرف محل و عبودیت در مقام محمود و خلق عظیم رسول مصطفی محمدست. . و نشریف دین او علی الدین کله. توضیح ماخوذ از آیه 33 سوره 9 (توبه) هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون... (اوست که فرستاده پیامبرش را براه راست و آیین حق تا غالب گرداند آنرا بردین همه اش و اگر چه شرک آورندگان کراهت دارند)
فرهنگ لغت هوشیار
ستون دین ستون دین (اسلام)، عنوان بعض بزرگان دین اسلام (از حمله ابواسحق اسفراینی)، لقب بعض امرا و سلاطین. توضیح این لقب در عهد آل بویه از طرف قادر خلیفه عباسی برجلال الدوله اطلاق شده. در عهد سلاجقه لقب مزبور به طغرل بک بهنگام که وارد بغداد شد (رمضان 447 ه ق) و نیز به ابوالحارث سنجار از سلجوقیان ایران در عصر مقتفی لامرالله اطلاق گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن بچشم دیداربچشم. یا به رای العین. بمشاهده چشم: سلطان... از آنجا باصفهان آمد و چون بیشتر ممالک خود برای العین مشاهده فرمود بهر موضعی و الیی نصب کرد. توضیح در عربی گویند جعلته رای عینک قرار دادم او را روباروی تو چنان ببینی او را، چشمدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رأی العین
تصویر رأی العین
((~ُ لْ عَ))
به چشم دیدن
فرهنگ فارسی معین